در سال ۶۳ قمری مردم مدینه به رهبری عبدالله بن حَنظَلة بن ابی عامر علیه حکومت یزید بن معاویه قیام کردند. آنها عثمان بن محمد را از امارت مدینه عزل کردند و بر امویان شوریدند. یزید برای سرکوب مردم مدینه لشکری را به فرماندهی مسلم بن عُقبه مُرّی تجهیز کرد. شمار لشکریان او را بین ۵۰۰۰ تا ۲۷۰۰۰ نفر نوشتهاند.
مسلم پس از شکست دادن مدافعان مدینه و کشتن چهار هزار نفر، سه روز جان و مال مردم را بر سپاهیانش حلال کرد. سپاهیان مسلمبن عقبه در آن سه روز، از ارتکاب هیچ عمل زشتی، همچون تجاوز به نوامیس، بیرون کشیدن جنین از شکم زنان و کشتن نوزادان و توهین به صحابه بزرگ پیامبر(ص)، از جمله جابر بن عبدالله انصاری نابینا و ابوسعید خُدری فروگذار نکردند. میان کشته شدگان این رخداد ۷۰۰ نفر از حاملان قرآن و همچنین ۸۰ صحابی رسول خدا بودند، بهنحوی که کسی از اهل بدر باقی نماند عبدالله بن حنظله و فرزندانش نیز کشته شدند.
مردم مدینه تا مدتها پس از این واقعه به هنگام دختر به شوهر دادن، بکارتش را تضمین نمیکردند. این واقعه دو ماه نیم قبل از به جهنم رفتن یزید بن معاویه بود. مسلم پس از این جنایات، مردم شهر را جمع کرد و از آنان برای یزید بیعت گرفت، مبنی بر اینکه آنان و پدرانشان بنده یزید بودهاند و به تعبیر دیگر، فَیء (غنیمت جنگی) یزید هستند و هرکسی را که از این فرمان سر باز میزد، گردن میزدند. پس از این کشتار بود که مسلم بن عقبه را مسرف بن عقبه صدا میزدند.
به عبارتی مستکبران آن دوران به جهت آنکه مردم مدینه علیه ظلم و جورشان شوریدند، بر آنها هجوم آورده، مردان جنگیشان را کشتند، به زنان و دخترانشان تجاوز کردند، اموالشان را بردند و در نهایت سند رسمی بندگی مردم برای رییس مستکبران را امضا کردند.
واقعه حره بعدها اهمیت نمادین زیادی پیدا کرد. امروزه نیز رهبران جریان مقاومت اسلامی به آن استناد بسیار میکنند. سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزب الله لبنان، در سخنرانیها و گفتارهای خود در لزوم و ضرورت حضور جریان مقاومت در سوریه و دفاع از تمامیت ارضی این کشور، به واقعه حره اشاره کرده است. او میگوید اگر جریان مقاومت و حضور حماسی شخصیتهایی چون سردار شهید حاج قاسم سلیمانی نبود، واقعه حره در جریان اسلام تکرار میشد این بار به دست مستکبران غربی. بخشی از یکی از این سخنرانیها را به نقل از کتاب «چرا سوریه؟» به ترجمه سیدحسین مرکبی بخوانید:
«امروز چقدر به دیروز شباهت دارد. برادران و خواهران! به ما چه میگویند؟ به ما گفته میشود یا در مقابل امریکا و پروژهاش کمر خم میکنید و اسرائیل، دستنشاندهها و سلطهاش را میپذیرید و غلامش میشوید یا علیه شما جنگ، محاصره و تحریم راه میاندازیم، شما را وارد لیست سازمانهای تروریستی میکنیم و نیروهای انتحاری را به مساجد، حسینیهها، کلیساها، مدارس و بازارهایتان روانه میسازیم. بسیاری افراد آمادۀ عملیات انتحاری هستند. آیا امروز این را به ما نمیگویند؟
میگویند یا زانو بزنید یا باید پیامدهای زانونزدن، آزادگی، استقلال و تمامیت را بپذیرید. آیا این همان چیزی نیست که در کربلا به حسین(ع) گفته شد؟ آیا به حسین، یاران و زنانشان گفته نشد یا بیعت با یزید و ابنزیاد را میپذیرید حتی اگر وجود و استبداد، استکبار، سرکشی و فساد یزید خطرهایی برای دین و امتتان در پی داشته باشد و میپذیرید بنده یزیدبنمعاویه شوید یا اینکه میکشیمتان، سرتان را میبریم، پیکرهایتان را پارهپاره میکنیم، اموالتان را بهغارت میبریم و زنانتان را بهاسارت میگیریم. آیا این رخ نداد؟
چیزی که رخ داد، همین بود. این همان کاری بود که بعد هم انجام دادند؛ وقتی یک یا دو سال بعد مدینه علیه یزید انقلاب کرد، یزید ارتشش را به مدینةالنبی و شهر صحابه رسولالله و مهاجران و انصار فرستاد، آن را محاصره کرد، درهم کوبید، بخشی از آن را سوزاند، چهارپایان ارتش را وارد مسجدالنبی(ص) کرد، نوامیس مدینه را هتک کرد، زنان و دختران مهاجران و انصار را غصب کرد، پسرانشان را کشت و از هرکس زنده ماند، بیعت گرفت. بیعت با چهکسی؟ بیعت با امیرالمؤمنین؟ نه!بیعت با خلیفه؟ نه! بیعت با امام؟ نه! بیعت با حاکم؟ نه! بلکه بیعت با مالک! از آنها بیعت گرفتند که آنها بردگان یزیدبنمعاویه هستند. حوادث امروز این است.»
نظر شما